ديانا، دنياي مامان وبابا، ديانا، دنياي مامان وبابا، ، تا این لحظه: 11 سال و 8 روز سن داره

ديانا بامزه شيطون

دياناي اين روزا...

  عزيز دلم تقريبا 15 روز ديگه يكسال و 5 ماهه ميشي . زماني به واكسن 1/5 سالگيت نمونده و به شدت نگرانيهاي مامان واسه اون روز.   دختر گلم خيلي قشنگ كلمه هاي خودتو كنار هم ميزاري و يه جمله ميگي. همه عاشق اين جمله هاي تواند كه با هيجان بيان ميكني و فقط خودت معنيشون رو ميفهمي... نانا داني او د ري و....   با اينكه نميفهميم چي ميگي اونقدر شيرين ميگي كه همه ميگن خوب بعد چي شد؟ و دوباره تو ادامه ميدي. بعدم براي اثبات حرفات دستمونو ميگيري و ميبري به طرفي كه هدف صحبتته...   ني ني، تاب تاب ايي، عمو ايي، بيا ، كو؟ رو قشنگ ميگي... وقتي صورتت رو ميشورم بعد ميگم ديانا دست و صورتت رو خشك كن، خود...
1 مهر 1393

به ياد ايام قديم....

  اولین روز دبستان بازگرد  // کودکی ها ، شاد و خندان بازگرد باز گردای خاطرات کودکی//بر سواراسب های چوبکی   خاطرات کودکی زیباترند//یادگاران کهن مانا ترند درس های سال اول ساده بود //آب را بابا به سارا داده بود   درس پند آموزروباه وخروس//روبه مکارودزدوچاپلوس روزمهمانی کوکب خانم است//سفره پرازبوی نان گندم است   کاکلی گنجشککی باهوش بود //فیل نادانی برایش موش بود با وجود سوزوسرمای شدید//ریزعلی پیراهن ازتن می درید   تا درون نیمکت جا می شدیم//ما پرازتصمیم کبری می شدیم پاک کن هایی ز پاکی داشتیم //یک تراش سرخ لاکی داشتیم   کیفمان چفتی به رنگ زرد ...
1 مهر 1393